چالش های استارت آپی پروفسور!

اینجا از چالش های روزانه ی استارتاپی که راه انداختیم خاطره تعریف می کنم ...

چالش های استارت آپی پروفسور!

اینجا از چالش های روزانه ی استارتاپی که راه انداختیم خاطره تعریف می کنم ...

سلام خوش آمدید

۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۳ ثبت شده است

 

بچه که بودیم تابستونا از سر صبح تا آفتاب صلات ظهر مشغول فوتبال بازی کردن تو کوچه بودیم و تا جایی ادامه می‌دادیم که به شکل و شمایل ذغال اخته تبدیل می‌شدیم و هوس یه کیک و نوشابه تگری از سوپری حاج اکبر می‌کردیم.

 حاج اکبر هم وقتی ما رو تو این وضعیت می‌دید، کیک و نوشابه رو بهمون میداد و می‌گفت پولش رو بعدا رفتین خونه برام بیارین.

سوپری حاج اکبر بین بقیه ی سوپری های توی محل، جایگاه ویژه تری بین مردم داشت. چون همه حس می‌کردیم حاج اکبر عضوی از خانواده ماست و باهاش راحت بودیم. مثلا زمانی که قند و شکر کوپنی میومد، ما بچه ها رو می‌فرستاد دنبال اونایی که هنوز خبر نداشتن این اقلام کوپنی اومده و براشون نگه میداشت. یا همیشه توی‌ کارهای خیر محل پیشقدم بود.

سوپری حاج اکبر برای ما فقط یه فروشگاه ساده نبود و بخشی از اوقات زندگی همه ی مردم اهل محل بود که باهاش سپری میشد و البته که رونق زیادی هم نسبت به بقیه سوپری ها داشت. حاج اکبر سواد درست و حسابی هم نداشت اما شخصیت دوست‌داشتنی و قابل احترامی داشت که در کسب و کارش هم نمود پیدا کرده بود.

سبک و روش حاج اکبر میتونه مقدمه ی هر کسب و کاری برای شروع باشه. اینکه اول به ریشه و اصالت خودمون پایبند باشیم و روی ارزش های درونی خودمون کار کنیم و نتیجه ی این زیبایی و شخصیت خوب رو میتونیم در ادامه توی کسب و کار، روابط اجتماعی، زندگی شخصی و... ببینیم. من اسمش رو گذاشتم بازاریابی حاج اکبر!

  • ۰ نظر
  • ۱۹ شهریور ۰۳ ، ۱۳:۳۱
  • Ali

همیشه دوست داشتم چند تا گل و گیاه برای اتاقم بخرم که هر از گاهی نگاهشون کنم و روحیه م عوض بشه. خلاصه یه روز رفتم گل فروشی و با دو تا انتخاب پیتوس و آگلونما برفی برگشتم.

حالا این وسط یه روزایی مسافرت میرفتم و نبودم به گل بیچاره آب بدم یا زیاد توی نور آفتاب زیر پنجره میموند و... در نتیجه هر دو گلدون بعد از مدتی پژمرده شدن!

اینبار رفتم پیش گل فروش و ماجرا رو براش تعریف کردم و در نهایت بهم توصیه کرد یا دور گل و گیاه رو خط قرمز بکشم یا اینکه صد درصد به این کار دل بدم و نصفه و نیمه نباشم.

خلاصه با خریدن گل سانسوریا که یکمی مقاوم تره تصمیم گرفتم تا دوباره ادامه بدم!

این موضوع توی تمام جنبه های زندگی و کسب و کار هم صادقه. اگه ما مدیر یک کسب و کاری هستیم، باید تمام چالش ها و ناملایمات مسیر کسب و کارمون رو بپذیریم و برای بهبودش عرق جبین بریزیم؛ نصفه و نیمه نباشیم و ادامه بدیم تا شاهد به ثمر رسیدن تلاش مون باشیم.

این حرف شاید جنبه شعار گونه داشته باشه اما چون خودمون توی اَدینوَر تجربه ش کردیم، کاملا برامون قابل لمسه.

  • ۱ نظر
  • ۱۱ شهریور ۰۳ ، ۲۱:۱۰
  • Ali