به سلامتی دردهامون !
زمانی که دوره آموزشی سربازی بودیم و انواع و اقسام سختی ها رو تجربه می کردیم، با اینکه برای منم تحملش سخت بود اما از نظر ذهنی تمرین می کردم که ظرفیتم و بالاتر ببرم و نِق نزنم!
تخت بغلی من یکی از بچه های بامرام و خوش صحبت تهران بود که به هر بهانه ای میخواست بزنه به چاک جاده و مرخصی بگیره و اصلا این محیط سربازی و تو مخی ها و مقررات نظامی براش قابل تحمل نبود.
توی یکماه اول دوره آموزشی من کلا مرخصی نرفتم اما رفیق بغل دستی ما حدود سه چهار باری مرخصی رفته بود.
آخرای دوره آموزشی بود که رفیق ما برگشت گفت داداش تو زیادی تنگ کردی و طبیعی نیست؛ برات نگرانم :)
یکمی دور هم خندیدیم اما میدونستم که باید آستانه تحملم رو بالاتر ببرم چون توی زندگی برای رشد کردن اول باید درد و تحمل کنی تا بتونی تصمیم منطقی بگیری.
توی همچین وضعیتی حتی ممکنه افرادی هم بخوان بهت تکیه کنن.. تکیه گاه باید محکم و استوار باشه تا هم خودت و هم دیگرانی که روت حساب باز کردن رو به سر منزل مقصود برسونی؛
اگه قرار باشه جام و بلند کنیم و به افتخار چیزی بنوشیم، انتخاب من به سلامتی درده!
پ.ن: چند روز پیش قرار بود واسه ی یکی از دوستانم کادو بخرم چون تازه داشتم خونه ش میرفتم، به ایده ی مقاله جدید وبسایتمون رسیدم. شما هم بخونین جالبه. شاید قلم منو دوست داشتین :) لینک مقاله : صنایع دستی جذاب برای کادو دادن: هدیه ای با روح و احساس
- ۰۳/۰۹/۱۱