کیمیاگر
جمعه, ۲ آذر ۱۴۰۳، ۰۸:۳۹ ق.ظ
یه دورانی همه ش تو فکر این بودم که چرا من هر هدفی رو تو زندگی انتخاب میکنم، اوایلش خوبه و شوق و ذوق دارم براش اما بعد از مدتی خود این هدف میشه زیرمجموعه یه هدف بزرگتر دیگه و همینطور تا آخر..
یه جاهایی خسته میشدم که چرا هیچی کافی نیست برام. چرا هیچ هدف معناداری وجود نداره؟! چرا همش باید دنبال کار و رقص و س.ک.س بود؟!
نه اینا کافی نیست! اصلا شوخیه! به قول تولستوی یه جای کار میلنگه!
و بالاخره فهمیدم که درستش همین بوده که رنگ و لعاب و بفهمی و دنبال خرمهره تو زندگی نباشی!
- ۰۳/۰۹/۰۲