یکی از بزرگ ترین دستاوردهایی که از دانشگاه کسب کردم، داشتن مدرکی بود که به هیچ دردم نمی خورد!
چون توی رشته ای تحصیل کرده بودم که آخرای دوران تحصیلاتم تازه فهمیدم علاقه ای بهش ندارم. خلاصه اینکه دو راه جلوم بود:
راه اول اینکه با علم به اینکه از این رشته خوشم نمیاد ولی برم دنبال کاری که طبیعتا بازم علاقه ای بهش نداشتم و همینطوری ادامه بدم و هر از چند گاهی یه آهی فقط از ته دل بکشم و به زندگی برسم.
و راه دوم اینکه با گفتن جمله ی ف.ا.ک ایت از صفر برم دنبال کاری که بهش علاقه دارم. که من راه دوم رو انتخاب کردم و از رشته ی تحصیلیم فقط یاد و خاطره ش باقی مونده.
ازونجایی که به ریاضی و فلسفه علاقه ی زیادی داشتم و شطرنج هم از بازی های مورد علاقه م بود، برای ادامه ی مسیر شغلیم هم دنبال یادگیری زبان های برنامه نویسی رفتم. رفتم تو دنیایی که بهش تعلق داشتم.
کم کم برنامه نویسی و طراحی سایت رو یاد گرفتم و هر از گاهی با دوستم سجاد راجب ایجاد یک کسب و کار برای خودمون صحبت می کردیم. در نهایت با دانشی که جفت مون داشتیم، یک سایت برای خودمون راه اندازی کردیم و برند خودمون رو هم راه انداختیم.
این شد شروع ماجراجویی ما در کسب و کاری که از صفر و با کلی امید و آرزو شروعش کردیم. ماجراجویی دو تا جوون شهرستانی که با امکانات در حد صفر تصمیم گرفتن تا استارتاپی رو راه بندازن.
متن کامل این داستان رو از طریق لینک ( درباره استارت آپ ادینور ) گذاشتم که میتونین بخونین.