چالش های استارت آپی پروفسور!

اینجا از چالش های روزانه ی استارتاپی که راه انداختیم خاطره تعریف می کنم ...

چالش های استارت آپی پروفسور!

اینجا از چالش های روزانه ی استارتاپی که راه انداختیم خاطره تعریف می کنم ...

سلام خوش آمدید

۳ مطلب در مرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

سر کوچه مون دو تا میوه فروشی کنار هم هستن که هر دو از نظر کیفیت و قیمت در یک سطح قرار دارن اما یکی از اونا دو برابر دیگری مشتری داره؛

هر چند که خودم می‌تونستم حدس بزنم که چه سِرّ نهفته ای پشت این ماجراست، اما برای اطمینان بیشتر از چند نفر از آشنایان هم دلیل انتخاب شون رو پرسیدم و به قطعیت جواب رسیدم.

موضوع از این قراره که صاحب میوه فروشی کم رونق، رفتارش طوریه که انگار چک برگشتی از مشتری‌هاش داره و هیچ انعطاف و ملایمتی هم در رفتارش دیده نمیشه. 

اما در طرف مقابل، صاحب میوه فروشی دوم بسیار خوش برخورد و خوش اخلاقه. یک بار هم روش آنباکس نارگیل رو با حوصله برام توضیح داد که بعدش متوجه شدم باید نارگیل رو از لیست خریدم خط بزنم!

خلاصه ش که برخورد خوب با مشتری، روزی رو بیشتر میکنه و اینکه پوست کردن نارگیل یک ماموریت غیر ممکن بحساب میاد!

مشتری مداری هم یکی از تکنیک های بازاریابی بحساب میاد که دقت بفرمایید :))

  • ۱ نظر
  • ۲۷ مرداد ۰۳ ، ۱۰:۲۹
  • Ali

دیروز داشتم از خرید برمیگشتم که پشت چراغ قرمز دیدم یه پسر نوجوانی داره گل می فروشه.

جلوی ماشین من دو تا شاسی سانتافه بود و پیش خودم گفتم که من با ماشین ال نود مشتری دندون گیری برای دوست گل فروش نیستم و حتما میره سراغ شاسی بلند.

همینطور هم شد اما هیچ کدوم از دو شاسی بلند نامبرده شیشه ماشین رو پایین نیاوردن و در کمال ناباوری دیدم سوژه بعدی گل فروش منم!

با ذکر یا ابالفضل شیشه ماشینو پایین آوردم و بعد از خوش و بش با پسر نوجوان گفتم گل نمیخوام. مطابق معمول همون پیشنهادات همیشگی که برای خانومت بخر که گفتم ازدواج نکردم؛ پس برای نامزد یا دوست دخترت بخر که گفتم متاسفانه اونم ندارم!

پیش خودم گفتم که دیگه آخرین تیر ترکش دوست گل فروش هم به سنگ خورد و احتمالا دیگه ازم قطع امید میکنه. اما دیدم از دسته ی گل هاش یه شاخه گل برداشت و گفت همینکه تو این گرما شیشه ماشین و پایین آوردی و باهام صحبت کردی، این شاخه گل هم هدیه من به تو باصفا؛

من که ازین ابراز محبت گل فروش منقلب شده بودم، یهو فاز پهلوان تختی برداشتم و لِنگ رو در اختیار حریف گذاشتم تا خاکم کنه و نهایتاً چند تا شاخه گل ازش خریدم!

همونجا متوجه شدم که دیدن رفتار خوب در مشتری و تعریف و تمجید اون رفتار چقدر میتونه در بدست آوردن دل اون مشتری تاثیر گذار باشه. جا داشت یه مدرک PhD مارکتینگ به دوست گل فروش می‌دادی؛

 

 

  • ۴ نظر
  • ۰۲ مرداد ۰۳ ، ۲۲:۱۵
  • Ali

دیروز خونه مهدی دعوت بودم. به یاد دوران دانشجویی و خاطره بازی گفتم انبه بخرم براش که یکمی بخندیم دور هم.

بچه مهدی حدود 4 یا 5 سالش بود و اولین بار بود که با میوه انبه آشنا میشد. خلاصه بچه شروع کرد به سوال کردن که چه مزه ای داره؟ گفتم مزه ش شیرینه عموجان. پرسید مثل هندونه شیرینه؟ گفتم آره ولی یکمی مزه ش فرق میکنه با هندونه. بچه که هنوز قانع نشده بود گفت من صبحانه چایی با عسل میخورم شیرینه دوست دارم. انبه هم همینطور شیرینه؟ حالا این وسط من و مهدی که از سوالات این بچه هم خنده مون گرفته بود و هم کلافه شده بودیم، سریع دست به کار شدیم و یه برشی از انبه رو دادیم بچه امتحان کنه تا بفهمه که چه مدلی شیرینه؛

 

ماجرای سوالای این بچه منو به فکر فرو برد از اینهمه مشاور و مدیر و استاد و روانشناس و... که انبه نخورده میگن شیرینه!

مثلا میبینی یه خانوم شیک اتو کشیده با موهای بلوند مش، در نقش روانشناس داره به یک آدمی که درگیر اعتیاده مشاوره میده یا مشاور کسب و کاری که از منطقه نیاوران پایین تر نیومده، بسته آموزشی موفقیت کسب و کار برای تمام اقشار جامعه داده بیرون!

فقط پسر مهدی میدونست که تا وقتی یه چیزی رو تجربه نکنی واقعا نمیتونی نظر ذقیق بدی که با چه پدیده ای مواجهی.

  • ۱ نظر
  • ۰۱ مرداد ۰۳ ، ۱۲:۲۵
  • Ali