امروز مطابق روال پنجشنبه ها با مهدی نشستیم پای شطرنج. همه چی داشت نرمال پیش میرفت تا زمانی که مهره وزیرش رو زدم.
یه آهی کشید و از پاکت سیگارش یه نخ وینستون برداشت؛ روشن کرد و یه پک عمیقی زد و گفت نظرت چیه توی بازار فارکس سرمایهگذاری کنیم؟
مهدی که توی شطرنج به آخر خط نزدیک شده بود، داشت تقلا میکرد که توی زندگی واقعی به آخر خطش نرسه و با معجزه ای ورق زندگیش برگرده و آسمون ابری زندگیش به آفتابی بدل شه.
گفتم با این زاویه دید و عطش به پول اگه بخوای وارد بشی اسمش قماره نه سرمایهگذاری؛ اون چندرغازی هم که ته حسابت داری رو از دست میدی.
البته خودم از تبلیغات بازارهای سرمایه همیشه ناراضی بودم. چرا که مغز محتواهای تبلیغاتی این حوزه، تصویرسازی یکطرفه از یک فرد پولدار با خونه و ماشین لوکس و زندگی لاکچریه.
همین تصویرسازی کافیه تا برای خودت رویاپردازی کنی و سریع شیرجه بزنی تو آبی که هنوز عمقش و نمیدونی!
پ.ن : اگه برای مسافرت میخواین برین لاهیجان و دنبال خرید سوغاتی از این شهر هستین، یک نگاهی به مقاله سوغاتی های لاهیجان چیه؟ بندازین :))